رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

رادین هدیه پاک الهی

شهریور 1394

پسرم! این روزها ما مشغول تعمیرات وتعویض کابینت ها هستیم و خیلی خیلی خونمون بهم ریخته است و تو از این شلوغی و بهم ریختگی لذت می بری و تو خودت به تنهایی برای ما کافی هستی چه برسه به این اوضاع و احوال که شده مزید بر علت، به قول معروف گل بود به چمن هم آراسته شد  اما مامان جون و بابا جون که خدا خیرشون بده می آمدن و تو رو می بردن و تو کلی این روزها گردش کردی، که این عکس ها مربوط به تفریحات تو با مامان جون و بابا جونه ...
1 آذر 1394

متن تبریک تولد سه سالگی رادین (مرداد 94)

چه بی همتا روزیست برای من بی همتا و بی مانند...برای من منی که تو را از جانم دوست تر می دارم... تار و پود وجودم عجین شده با این زمان خجسته از روزی که قلبم با حس بودنت آشنا شد حقا که پر و بالم بخشیدی با آمدنت اکنون، فرشته مهربان آرزوهایم! بدان که وجود من لبريز شوق بودن توست چنان سرشارم از بودنت که... که فقط خدا می داند و وجود جهان نیز در زیباترین روز سال شادی خود را از وجود کوچک من وامدار است چرا که من در این زیباترین روز عاشق ترین مردمان زمینم... رادین من! لبخند بر لبانت جاودانه، بودنت مبارک بر من و بر جهان ...
20 مرداد 1394

تیر 94

پسرم ، در یک روز دلپذیر تابستانی من و تو و مامان جون با هم به یه جای زیبا رفتیم، جایی به نام دریاچه خلیج فارس(چیتگر)،اون روز به هر سه ما خیلی خوش گذشت ...
20 مرداد 1394

خرداد 94

رادین عزیزم، این تصاویر مربوط به جاییکه مامانی اونجا بزرگ شده، یه جای سرسبز و  پر از آرامش. جاییکه ناب ترین خاطرات زندگی مامانی شکل گرفت و با دیدن دوباره اونجا تمام  اون لحظات شیرین در ذهن مامان تک تک ورق میخوره، اینجا پايگاه یکم شکاری تهران است.یادش بخیر...   ...
20 مرداد 1394

باغ وحش (26 اردیبهشت 94)

رادین جان روز عید مبعث که تعطیلی بود بابایی ما رو به باغ وحش و شهر بازی برد و تو از دیدن شیر ،ببر،خرس و از همه بزرگ تر از دیدن فیل کلی به وجد اومده بودی.   ...
29 ارديبهشت 1394

سفرهای نوروزی رادین

رادین جون  ما در شب هفتم فروردین 94  با بابایی راهی مشهد مقدس شدیم و  11 فروردین برگشتیم. این  اولین سفر مشهد تو بود و  تو دیگه مشهدی رادین شدی،زیارت قبول پسرم اما در ادامه ... وقتی که ما از مشهد برگشتیم و سیزده به در رو در تهران گذروندیم بصورت غیر منتظره با مامان جون و باباجون و دایی مهدی راهی شمال شدیم  اما چون بابایی باید سر کار می رفت نتونست با ما بیاد و ما به بابلسر  رفتیم ، دقیقأ 15 تا 18 فروردین به سفر زیبا و لذت بخش دیگه ای رفتیم ، خیلی خیلی  بهمون خوش گذشت اینجا امامزاده هاشم در جاده هراز ه،رادین که دیگه واسه خودش مردی شده با دایی مهدی رفته قسمت مردو...
2 ارديبهشت 1394

نوروز 1394

رادین عزیزم  امسال لحظه تحویل سال ساعت 2 و پانزده دقیقه بود و من نگران بودم که تو  سال تحویل خواب باشی و دوست داشتم کنار هفت سین بشینی اما..... چه فکر اشتباهی می کردم ، تو نه تنها خواب نبودی بلکه انگار تازه سر حال شده بودی و  من و بابایی هم نفهمیدیم  سال تحویل چطور گذشت، راستی کنار هفت سین عکس گرفتن ازت خیلی سخت شده بود و مدام می خواستی همه رو بهم بزنی،منم مجبور بودم  هر بار  یه چیزی رو   بردارم مثل این عکس که ماهی های قرمز  رو برداشتم آخه تو مدام دستت توی تنگ ماهی بود ...
2 ارديبهشت 1394